زنگ دوم بود در کلاس دوم راهنمایی درس
داشتم نزدیک کلاس شدم سرو صدای زیادی از کلاس می آمد در زدم به کلاس رفتم اسامی
چند نفر به عنوان دانش آموز بد روی تخته سیاه نوشته شده بود نماینده کلاس شروع به
توضیح در مورد اسامی به اصطلاح شلوغ کرد وهریک از آنان نیز به دفاع از خود
پرداختند یکی از آنان با صدای بلند حرف می زد کلاس را به آرامش دعوت کردم سکوت بر
کلاس حاکم شد نفر به نفر به دفاعیات آنان از خود گوش میدادم همان چیزهای ابتدایی و
ناچیز به قول خودمان ، اما برای دانش آموزان باور کنید چنین نیست ، آنان از نگاه و
از دنیای خود به موضوع نگاه می کنند اما من و تو شاید ارزشی برای مسئله او قائل
نشویم ،عمدا همان دانش آموز را جهت آوردن گچ به اتاق دفتر فرستادم ، در کلاس گچ
موجود بود ،برای یک لحظه احساس کرد کاری رابه او سپرده ام باید در کمال احترام
انجام دهد. بعد از پایان کلاس مرا صدا زد و به من گفت آقای خندانی من که در سر
کلاس شلوغ کرده بودم هیچوقت انتظار نداشتم اینگونه با من برخورد کنید و به من کاری
بسپرید به شما قول میدهم این لحظه را هرگز فراموش نخواهم کرد چون شما به من عزت
واحترام بخشیدی و مرا در نزد دانش آموزان تنبیه نکردی اگر چه حتی لفظی هم باشد الان
(محمد) همان دانش آموز شلوغ نماینده محترم کلاس است همین ذرات کوچک تربیتی است
که انسانهای وارسته را تحویل جامعه می دهد (به خدا دانش آموزان هم احترام می
خواهند،
مسئولیت می
خواهند، حرفهای خوب می خواهند) شیرینی این لحظه ها راهرگز فراموش نخواهم کرد.
(سردار خندانی
، مربی تربیتی راهنمایی شبانه روزی عباس آباد شهرستان بانه)
نظرات (۰)