بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله نور دل دوستان است و آیینه ی جان عارفان، بسم الله چراغ سینه ی موحدان است و آسایش دل مقربان
فاطمه جان
امشب از حسرت رویت دگر آرامم نیست دلم آرام نگیرد که دلارامم نیست
گردش باغ نخواهم نروم طرف چمن روی گلزار نجویم که گل اندامم نیست
سلام ما بر نمونه ی بارز تقوا و فضیلت، نشانه ی کامل حقیقت، افتخار دنیای تشیع و انسانیت، ستاره ی درخشان ملک و مملکت، شمع دل افروز طالبان سعادت و نمونه ی بارز صیانت، حضرت صدیقه ی کبری، فاطمه ی زهرا ( س ) و سلام بر شما عزاداران گریان آن بانوی همام.
عرض خیرمقدم و تسلیت دارم محضر شما بانوان مکرمه، عاشقان زهرای مرضیه و رهروان شیفته ی حوریه ی انسیه.
با امید به اینکه رهرو راه آن طاهره ی مطهره باشیم، مراسم پر سوز و گدازی را جهت بزرگداشت خصایل و فضایل فاطمه ی زهرا ( س ) مهیا نموده ایم تا در سوگش خالصانه زار بگرییم. پس در این فضای آکنده از غم و اندوه که یادش حزن انگیز است و وصفش غم انگیز ما را صفای جان باشید و تسلا بخش روح و روان.
فاطمه جان
ای گوهر یکدانه و در دردانه، ای دختر پاک پیغمبر خدا و خدیجه ی کبری (س ) و ای زوجه ی باوفای علی مرتضی ( ع )، ای مادر گرامی امام حسن ( ع ) و امام حسین ( ع ) و ام الائمه، ای مادر پیشوایان و یازده امام ( ع )
تو مجسمه ی تقوا و فضیلتی که در خانه ی وحی و نبوت و رسالت تربیت یافته ای و از دانش و بینش و تهذیب و هدایت آراسته ای و با ایمان کامل در خط صراط مستقیم حق و حقیقت در اشارات نبوت دنباله رو ولایت بودی
به صبح و شام نگویم به جز دریغ، دریغ یکی چنان که تو بودی جهان، به یاد نداشت
امروز رحیل رحلت و کاروان هجرت، گوهر گران سنگی را از صدف حیات به معراج ممات رحمت رحمان رسانیده است و عاشقان و شیفتگان جوهر قدسیه را به سوگ نشانده است.
با قلبی محزون و اندوهی سترگ، نخل حسرت در دل ارادتمندان و در دشت جانمان به بار آمده است.
با امید به اینکه به حله ی رحمت و مغفرت نور نیرین مزین گردیم از سرور گرامی ..... دعوت می نمایم به جایگاه تشریف فرما شوند؛ به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.
از سخنان سرور زنان عالم حضرت فاطمه ی زهرا ( س ):
کسی که عبادت خالص و بی شایبه ی خود را به سوی خداوند بالا فرستد خداوند عزیز و شکوهمند برترین مصلحتش را بر او فرو خواهد فرستاد.
- در سوگ حضرت فاطمه ی زهرا ( س ) از نصرت غیاثی
امشب آسمان در سکوت است، ماه گویی پرده ی سیاه بر چهره کشیده است. ستارگان دیگر سوسو نمی زنند. شب پرکان غمزده در کلبه ی انزوا و تنهایی به انتظار پریدنی آزاد نشسته اند. نخلستان های مدینه بر دل داغ دیده ی علی می گرید و نسیم شبانگاه ناله هایشان را به فراسوی سینه ی سوخته ی آسمان می رساند.
بقیع امشب میزبان است، میزبان جگرگوشه ی محمد و چراغ فروزانزندگی علی. مدینه امشب در سکوتی سهمگین در عمق جان می گرید و داغی آتشین بر دل دارد. کوچه های شهر دیگر صدای گام های فاطمه را نمی شنوند. خانه ی علی که زندگی فاطمه را بر جان خویش حک کرده بود امروز صفحه ی تازه ای را نگشوده و خاطرات جاودان گذشته را محفوظ می دارد.
درهای چوبی خانه دیگر دستان پر مهر و صفای فاطمه را بر خویش احساس نمی کند. فضای خانه، خالی از صورت پر مهر مادری و همسری فاطمه است، فقط صدای سوزناک کودکانی که در فقدان پناهگاه خود می گریند این سکوت سهمگین را می شکند و علی بی قرار از رفتن پشتیبان و شمع خانه اش.
فاطمه ( س ) دلی داشت دریایی که هر کسی در ساحلش قرار می گرفت محو تماشای عزت و صفای او می شد و در میان امواج ملایم آن غرق می گشت. فاطمه مدافع علی و سپر بلای او در برابر امواج خشمناک منافقان بود که در پایان نیز کشتی را شکستند و بادبانهایش را بستند.
فاطمه نه فقط برای مهر فروزان همسری بلکه برای دفاع از قلعه ی امامت و ولایت ایستاد و آخر نیز خود را در برابر در و دیوار قرار داد تا دژ محکم امامت فرو نریزد اما منافقان بر کوه غرور و خودپسندی و ظلم خود ایستاده بودند و دندانهایشان را برای شکار عدالت تیز کرده بودند تا هر ندای ظلم ستیزی را در گلو خفه سازند.
آن گاه که امویان طبل زور را کوفتند و تیغ خشم بر مردم کشیدند علی ( ع ) نستوه و استوار بر قامت خمیده ی اسلام روحی تازه دمید، مهر و عاطفه ی فاطمه غبار غم از دل علی می زدود و به او نیرو می بخشید و اینک فاطمه - بهار دل علی - به خزان تبدیل شده، علی در زنجیر اسارت و فاطمه در زیر تازیانه های سکندران زمان در حالی که شکنجه می شد در لحظه های وصال پدرش واژ ه هایی زمزمه کرد، واژه هایی که علی و فرزندانش که تنها محرم دلش بودند آن ها را می شنیدند. فاطمه گر چه در ثانیه ها و لحظه های زندگیش زبانش با واژه ی تقاضا مانوس نبود ولی در آخرین برگ از دفتر زندگیش واژه هایی را به زبان آورد که از عمق جانش بر می آمد. او می خواشت تا پیکرش نا آشنا و غریبانه در تاریکی و ظلمت شب به خاک سپرده شود. زیرا نمی خواست کسانی در برابر جنازه اش نماز گزارند که پهلویش را شکسته اند و همیشه بر روی صورت خداجویان سیلی زده اند.
امشب گویی آسمان و زمین چشم شده اند و با گل پرپر شده ی بهشتی وداع می کنند. علی چون تنی که روح از آن جدا گشته، پیکر فاطمه را بر دوش دارد، گام هایش سست و لرزان است، چشمهانش غرق در دریای اشک و جگرش سوزان از داغ فراق. گویی تقاضا می کرد که کسی جسم بی روح او را مدفون سازد.
هنگامی که پیکر فاطمه را بر دست داشت و می خواست شریک لحظه لحظه ی عمرش را به خاک سرد و خموش سپارد، کمرش خمید و توانش در انتهای بی کسی محو شد.
در آن زمان که دل علی از جور روزگار مجروح بود، محمد به یاریش آمد، همان که دختر خود را ام ابیها نامید و علی خجل از روی محمد که فاطمه را تنها می گذارد و او را پهلو شکسته به دیدار پدر می فرستد. فاطمه روی در نقاب خاک کشید. خاکی سرد و خموش که می دانست استحقاق در برگرفتن گوهری چون فاطمه را ندارد.
کودکان بی تاب و بی قرار در حالی که آه و ناله ی آتشناک خود را در سینه حبس کردند تا جغدهای بیدار کوچه های مدینه صدای آن ها را نشنوند؛ علی نشانه ی آرامگاه فاطمه را طبق وصیتش و برای بیان مظلومیتش در سینه حک کرد و آدمیان را تا قرن های پس از آن در حسرت زیارت قبرش قرار داد.
برای فاطمه نه تنها مدینه گریست، بلکه تا وقتی زمان ها و ثانیه ها در گذرند عاشقانش در سوز و گدازند.
فاطمه در عنفوان جوانی رفت تا غم و اندوه دل و از همه بالاتر عهد شکنی و بی وفایی امت را با پدر بگوید.
گر چه فاطمه بی نشان است ولی عشق به او نشان همه ی دل هاست. وقتی در آن ظلمت تاریکی کودکانش دلشان چون کوه آتشین بود و نتوانست فوران کند، بعدها فرزندان او در گذر زمان ها فریاد سوزناک آن ها از فقدان مادر، دل آسمان ها را شکافت.
اینک رهروان راستین بزرگ بانوی اسلام در سالگرد رحلت جانسوزش با او تجدید عهد می کنند که به تاسی از اسوه ی صبر و بردباری و ظلم ستیزی با بیدادگری و تعدی و تجاوز بجنگند و آزادگی و سرفزاری را پیشه ساخته پیروان راستین حضرتش باشند و از حریم ولایت که فاطمه اولین شهید راه آن است تا پای جان ایستادگی نمایند.
با سپاس از سرکار خانم علومی یزدی(ایران مجری)
... برگرفته از سایت بچه های بهشت ...
رایانامه (ایمیل) خود را وارد نمایید:
نظرات (۱)