بهترین خاطره من از مشهد مقدس این است که وقتى براى اولین بار به مشهد رفتم، وارد حرم امام رضا که شدیم، آن قدر درهاى حرم و خود حرم بزرگ بود که من به پدرم گفتم: بابا! این جا قصر است؟ و پدرم خنده اى کرد و گفت: نه پسرم، این جا قصر نیست، حرم امام رضا (ع) است، امام هشتم ما. بعد وارد حرم شدیم. پدرم برایم توضیح داد که چرا به اینجا مى آیند و چطور جایى است. وقتى که با آنجا آشنا شدم آرام به طرف حرم امام نزدیک شدم و بیست تومان داخل آن انداختم و از امام رضا (ع) خواستم که نماز را یاد بگیرم، چون من هر چقدر با پدرم تمرین مى کردم یاد نمى گرفتم. ولى با این دعا کردن احساس کردم مى توانم یاد بگیرم. آرام کنار کتابخانه اى که کنار مُهرها بود رفتم و نشستم و یک کتاب یادگیرى نماز برداشتم و از روى آن خواندم، بعد احساس کردم که با یک بار خواندن یاد گرفتم. به پدرم گفتم: بایستید و به نماز خواندن من گوش کنید، ببینید درست مى خوانم یا نه. من هم کمى بلند خواندم. در پایان نماز، چون وضو هم گرفته بودم و نماز ظهر را هم خوانده بودم، پدرم به من گفت: قبول باشد. آفرین درست خواندى پسرم! و در آن لحظه من احساس راحتى فراوانى کردم.
علیرضا عارفى مقدم، 12 ساله، تهران
کتاب خاطرات زیارت؛ انتشارت کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان
نظرات (۰)