<h2>.: مربی؛ مرجعی برای مربیان تربیتی :.</h2><span></span>
مربی؛ مرجعی برای مربیان تربیتی
موضوعات
تبلیغات
تبلیغات

خاطره ای بی نظیر از معلم جاودانه شهید محمدعلی رجایی :

یکی از شاگردان قدیم شهیدرجایی نقل می کند: به هفته آخر ماه اسفند نزدیک می شدیم. دانش آموزان می خواستند هر طوری شده، اون هفته رو تعطیل کنند! بچه ها برای هر معلمی نقشه ای کشیدند... این معلم که حاضره تعطیل کنه... اون معلم که کتاب رو تدریس و تموم کرده... دیگری هم حضور و غیاب نمی کنه و... اما مشکل اصلی، معلم ریاضی، آقای رجایی بود که یقین داشتیم نه تعطیل میکنه نه اجازه غیبت میده... بچه ها فکرهاشون رو سرِهم گذاشتند و تصمیم گرفتند بطور یکدست در کلاس حضور پیدا نکنند و آقا معلم رو در برابر عمل انجام شده قرار بدند... روزی که ما با آقای رجایی درس داشتیم، بچه ها به مدرسه نیامده بودند ولی من بطور اتفاقی کاری داشتم که رفتم مدرسه... از سر کنجکاوی در گوشه ای از مدرسه سرم رو با توپ گرم کردم تا ببینم برای کلاس ما چه اتفاقی می افته! چند دقیقه مانده به شروع کلاس، طبق معمول آقای رجایی با دفتر حضور و غیاب و کتاب درسی از دفتر مدیر بیرون آمد و رفت به طرف کلاس... دل در سینه ام نبود. حالا چی میشه؟! اگر آقا معلم ببینه بچه ها قالش گذاشتند، ناراحت میشه؟! با دلهره گام های معلم رو تعقیب کردم... آقای رجایی به کلاس رسید. در رو باز کرد. وارد شد و سپس در رو بست... یعنی چی؟!... حتماً بعضی از بچه ها ترسیدند و رفتند سر کلاس... نامردا... دیگه خودم هم جرأت نداشتم برم سرکلاس. به بقیه باید چه جوابی می دادم؟! برای اینکه ببینم چه کسانی عهدشکنی کردند و سرکلاس رفتند تو مدرسه موندم... شاید نیم ساعتی گذشته بود که آقا معلم با دست های گچی که حکایت از تدریس داشت از کلاس بیرون آمد و رفت بطرف دفتر مدرسه. با عجله به سمت کلاس رفتم... از آنچه دیدم دهانم باز موند... هیچ کس درکلاس نبود و آقای معلم تمام درس رو با دقت و توضیح کافی روی تابلو نوشته بود... پایین تابلو هم اضافه کرده بود: دانش آموزان عزیز! حسب وظیفه در کلاس حاضر شدم و انجام وظیفه کردم. عیدتون مبارک! اولین روز بعد از تعطیلی با آقای رجایی درس داشتیم بچه ها بغض کرده و در حالی که گاهی نگاهی به تخته سیاه می انداختند، خاموش و بی صدا در خود فرو رفته بودند... رجایی شاید تنها معلمی است که درکلاس خالی تدریس کرد...

... هدیه به روح آسمانیشان فاتحه و صلوات ...

خاطره تلخ و شیرین از سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی

سال های 56-57 اوج مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی بود. همه جا، در مدارس، مساجد، کوچه و بازار و خانه ها، مردم آشکار و پنهان با آرزوی نابودی رژیم طاغوت کار می کردند. خانه ما در خیابان قزوین (تهران)، دو راهی قپان بود. همسر من در خانه پدرش برای خانم ها جلساتی هفتگی داشت. که در این جلسات آموزش قرآن، احکام، شعرخوانی و سرود برگزار می شد. سرودهایی که در این جلسات اجرا می شد با پوشش های مناسبتی و محتوای انقلابی بود. شاید در فرصتی مناسب شعرهایی را که برای این جلسات سروده بودم جمع آوری کنم و در این صحیفه قرار دهم. فعلاً چند بیت را که به خاطرم آمد و در تولد امام زمان (عج) اجرا شد، عرض می کنم:

یا صاحب الزمان بشنو پیام ما / ای مهدی عزیز بشنو سلام ما

خوبان امت جدّت در بدترین مکان اسیر و گرفتار گرگ ها؛

خوکان به عیش و نوش؛ خوبان به رنج ها؛ مهدی بیا بیا مهدی بیا بیا

با توجه به اینکه رادیو و تلویزیون یکی از مهم ترین ابزارهای تبلیغاتی حکومت طاغوت بود، در جلسات مذهبی از مردم خواسته می شد که از طریق تحریم رادیو و تلویزیون با تبلیغات رژیم مبارزه کنند و بعضاً دیده می شد که برخی از خانواده ها، تلویزیون خودشان را از بالکن خانه به بیرون می انداختند و با شکستن آن، نفرت خود را از حکومت طاغوت اعلام می کردند. در پایان یکی از جلسات، خانمی تلویزیون خودشان را در داخل یک گونی قرار داده و به حیاط منزل آورده بود، با تیشه ای که به دست من داد و از من خواست که تلویزیون را خُرد کنم و من با افتخار و اشتیاق، این کار را کردم. و 2 ماه بعد که انقلاب اسلامی پیروز شد، این خانم محترم به من فرمودند: اگر می دانستم انقلاب به این زودی پیروز می شود، تلویزیون را نمی شکستم. حالا باید دوباره برویم تلویزیون بخریم.

... استاد محمدحسن صاحبدل ...

هرچند گروه های تربیتی مربی محور، بیش از همه در مساجد فعال هستند ولی در فرهنگسراها، جلسات محفلی هیأتی، کلاس های پرورشی و جلسات خانگی زیارت عاشورا هم بعضاً رویکردهای تربیتی دیده می شود و یک مربی و متربی وجود دارد. کتاب همراه مربی مدعی است آنچه یک مربی نیاز دارد را در بُعد مخاطبین و محتوای قابل استفاده ارائه می دهد و فرقی ندارد که این مربی در مسجد فعالیت می کند یا در جای دیگر. آقای نجاتی محور کتاب را بر اساس این کلام امام خامنه ای قرار دادند که: «طرح صالحین، افزایش معلومات نیست بلکه تغییر رفتار است». در واقع مربی با چه راهکارهایی می تواند رفتار متربی را تغییر دهد و او را به سمت نور حرکت دهد. مربی باید بداند این زمین قابلیت کِشتِ چه محصولی را دارد، به چه میزان مراقبت نیازمند است و برای مقابله با آفات، چه راهکارهایی را نیازمند است.

منبع: نشریه آیینه – محصولات جبهه فرهنگی انقلاب

... برگرفته از هیئت آل طه ...

در کتاب آئین زندگی دیل کارنگی خواندم : " امروز همان فردایی است که دیروز نگرانش بودی. "

1- فردا قرار است برای من اتفاق مهمی بیفتد. نمی دانم نتیجه این طرفی است یا آن طرفی! به نفع من است یا به ضرر من؟! خدایا کمکم کن. امام رضا دستم به دامنت. فردا می آید و مانند یک معجزه موضوع ختمِ به خیر می شود.

2- با ماشین پیکانم از میدان راه آهن (تهران) به طرف بالا حرکت می کنم. داروخانه شبانه روزی سر مختاری پیاده می شوم و دارویی میخرم. کمی که حرکت می کنم، درب سمتِ راننده باز می شود. برمی گردم در را ببندم. فرمان را رها کرده ام. پیکان با زاویه ای 90 درجه می چرخد به طرف پیاده رو. چندتا احتمال برای چند ثانیه بعد می دهید؟ پیکان چپ بشه؟ بزنم به چندتا عابر؟ بیفتم توی جوب؟ بزنم به یه درخت و شیشه پیکان خُرد و خمیر بشه؟ یا ...؟ ... پیکان متوقف می شود. سرم را که بلند می کنم، زده ام به انبوهی از شن و ماسه که برای سنگ فرش کردن پیاده رو خالی کرده اند. ماشین را از داخل ماسه ها بیرون می کشم و حرکت می کنم. خدایا شکرت.

3- صبح یکی از روزهای زمستان با همین پیکان، از کوچه توحید نزدیک بلوار دریا، به طرف مدرسه حرکت می کردم. نزدیک مرکز مدیریت بحران شهرداری، داخل کوچه عابران به سرعت حرکت می کنند که اکثر آن ها دانش آموزانی هستند که با عجله به مدرسه می روند، یک دفعه پیکان سریعاً به سمت راست متمایل می شود. 180 درجه می چرخد. برمی گردد به عقب. اتفاقی که نیفتاد؟ خدارا شکر. موضوع چیه؟ به زمین نگاه می کنم، یک لایه بسیار باریک از یخ کنار جدول دیده می شود. حالا فهمیدم موضوع چی بود.

4- عین همین اتفاق یک روز دیگر در خیابان ایران زمین رخ داد و آنجا هم یک دَوَرانِ 180 درجه به سمت راست داشتم و به خیر گذشت.

اگر بخواهم تمامی اتفاقاتی را که در طی سال ها برایم پیش آمده برای شما بازگو کنم، از صدها صفحه هم تجاوز خواهد کرد. (البته بعضی از آن ها طوری است که طرح آن ها در این صفحات به صلاح نیست.) و با خودم می گویم: ای خدای بزرگ تو چقدر مهربانی. الآن که دارم از تو تشکر می کنم، به عظمت خودت قسم، اصلاً به بهشت و جهنم کاری ندارم. حساب آن جداست. من به خاطر این همه لطفی که شب و روز باران رحمتت بر من حقیر می بارد از تو تشکر می کنم. این فقط به خاطر خودته. خودِ خودت. بعد به خودم می گویم: تو که 30 سال آمار و احتمالات درس دادی، راستی این اتفاقات با قانون احتمالات جور در می آید؟! تو مگر به دانش آموزان نگفتی: اگر یک سکه را 10 بار پرتاب کنیم به احتمال زیاد 5 بار پشت سکه می آید و 5 بار روی سکه. ولی لطف الهی این قانون را به هم می زند و تو با احتمال بالای 99 درصد، تمام سکه های زندگیت رو آمده. لطفاً شما هم آماری از زندگیتان بگیرید، آیا به نتیجه نمی رسید؟ خدا یارتان باد.

... استاد محمدحسن صاحبدل ...

دوستان
نظرات و پیشنهادات خود را برای بهتـــر شدنِ کارِ مربـــی به ما انتقال دهید.
محتوا و مطالـــب فرهنـگی - تربیــتی خود را حتــماً برای ما ارسال نمایید.
رونوشت (کپی) از مطالب تارنمای مربی ترجیحاً با قید منبع آزاد است.
استفاده تجاری از مطالب این تارنما مجاز نبوده و منوط به اجازه ما می باشد.
مربی؛ مرجعی برای مربیان تربیتی
|
www.morabbee.ir
ارتباط با ما: ۰۹۱۹۶۲۲۵۹۳۴

ابزار رایگان وبلاگ

رایانامه (ایمیل) خود را وارد نمایید: